ناسیونالیسم در هاون آقاى نورى علا!
کامران پایدار

ضد حقيقت را با اعتماد بنفس اعلام کردن٬ گزافه گویی و قیاس های نامربوط٬ و دست آخر یک نتیجه گیری غیر واقعی گرفتن، مجعول و بی ثمر، تهی از هر گونه ارزش و اعتبار علمی و مستند متاسفانه کم نیستند! از جمله این شاهکارها نوشته اخیر آقاى اسماعیل نورى علا در نقد و رد یکی از مقالات رفیق آذر ماجدی و در دفاع سرسختانه از کورش و تاج و شمشیر و خاک مقدس وطن است!

آقاى نورى علا آسمان را به ریسمان دوخته تا شاید از نمد کورش کلاهی بسازد غافل از اینکه این کلاه گشاد دیر زمانیست نخ نما شده و بی اعتباری و ماهیت ضد انسانیش روشن است. ایشان با گشاده دستی و سخاوتمندانه بسیاری مسایل نامربوط را به هم تسری داده و سرانجام به نتیجه دلخواه خودش رسیده است. واین دیگر از شاهکارها و عجایب این روزگار نیست. ایشان با ظرافت خاص خودش٬ آخوند مرثیه خوان محله شان در دوران طفولیتش را به آقام امام علی و سپس آقام امام علی را به اسب و ذولفقارش و باز هم اسب و ذوالفقار دو سر علی را به کورش کبیر و منشور انسانیش و کورش کبیر را به  خداوند جان و خرد فردوسی و فردوسی را به امام خمینی و استالین سفاک و سپس همه این مغالطه و قیاس های غیر علمی را به کمونیسم کارگری و کارگرهای "بی پدر و مادری که بته ندارند" چسبانیده و دست آخر هم نتیجه این می شود: زنده باد وطن و ناسیونالیسم، زنده باد خاک و آب٬ زنده باد روز کورش روز ملی ایرانیان! البته ایشان کرارا در لابلای گفته هایش بر بیطرفی خود تاکید بسیار دارند. حالا این نتیجه گیریهای مغرضانه، طبقاتی و جهت دار از کدام آسمان هفتم  نازل شده اند ما که نفهمیدیم!

در اینجا چند نکته قابل بررسی و تعمق است. آقاى نورى علا در جایی میگوید در گذشته٬ البته همان گذشته ای که موجبات افتخارشان است٬ روزگاری بوده که کارگران زن و مرد دستمزد مساوی داشته اند. دستمزد کسی عقب نمی افتاد. برای بچه ها مهد کودک بود. مرخصی بارداری و بیمه و... همه آنها به استناد مدارک معتبر تاریخی به راه بوده است. این مدارک در موزه کدام  ناکجاآباد مدفون و گم شده اند ما که نفهمیدیم!

در جای دیگری استالین سفاک و خمینی سفاک تر به هم وصل شده٬ و نتیجه اینکه تا بحال این همه حکومت کمونیستی که آمدند و رفتند٬ هیچ کاری از پیش نرفت که نرفت! البته وطن و کورش همچنان پابرجا و مغرور باقی ماند که ماند! حتما این هم از عجایب "قادر متعال" است! در جای دیگری قلم رفیق آذر (منظور کمونیستهای هرج و مرج طلب و خونریز) به ذولفقار خشمگین و برنده آقام امام علی تشبیه شده که به دوست و دشمن رحم نمی کند که حتی بال جبرئیل را هم برید! تصويرى که ايشان رله ميکند اينست که اگر این کمونیستهای افراطی و آنارشیست فردا به قدرت برسند٬ شمشیرشان بنیاد آب و خاک و پاسارگاد و همه چیز را بر باد خواهد داد! شما خود قضاوت کنید. اگر کارگرهای "بی پدر و مادری که هیچ بته و اساسی در گذشته ندارند" با این کمونیستهای افراطی همراه شوند چه خواهد شد؟ آيا جمعه گردى امثال آقاى نورى علا به باد فنا خواهد رفت؟ آيا تنها نگرانى ايشان داشتن مجوز زيارت پاسارگارد است؟ هرچه در میان دست نوشته های ايشان سير ميکنيد٬ تنها چيزى که نميبيند انسان و ارزشهاى جهانى اش و آزادى اوست. واین نقطه افتراق و تضاد اصلی ماست. این تضاد تصادفی هم نیست. این تضاد طبقات استثمارگر و استثمار شونده است به قدمت تمام تاریخ. تمام تاریخ بشریتی که بقول مارکس آن را با رنج و خون انسانها نوشته اند. به زعم ما تاریخ را سلطان و سلاطین، فراعنه و پادشاهان مفتخور، ابله و قاتلی نساخته اند که گاها برای خواسته های پلید و ضد انسانیشان هزاران انسان بیدفاع را در آنی به کام مرگ و نیستی فرو برده اند! تاریخ و همه پیشرفتهای قابل مباهات بشری ساخته و پرداخته کار مجموعه همه انسانهای شریف و زحمتکش و گمنامی است که به زندگی معنا، جهت و هدف داده است. مشغله آقاى نورى علا پاسارگارد است و کورش و ناسيوناليسم و نستالژى را جلو مردم ميگذارد و مشغله ما کمونیستهای کارگری نابودی نظام سرمایه داری است. نابودی و براندازی نظم کثیفی که خاصیتی جز تحمیل فقر و بیحقوقی و هتک حرمت به زندگی انسانها ندارد و رسالت ما برپائی یک جهان شاد و مرفه، مدرن و آزاد و برابر برای همه انسانهاست.*